روزهای پایانی سال 91
یک دستاتو مبیری پایین و بالا و با حرارت می گی :باشو... باشو (پاشو) وقتی چیزی می خوای و یا خوراکی محبوبت که جلوت بوده تموم شده!! و خوب طبیعتا ما در هر موقعیتی باشیم باید بلند شیم !! فعلا یه مدتیه پیش بابا حجت هستیم و همراه بابا حجت ظهرها و عصرها وضو می گیری و تا میری کنار روشویی می گی صابو ... صابو و صابون رو میخوای تا باهاش بازی کنی!! گاهی مسح پاهات رو چند بار انجام میدی و یا گاهی که کسی در حال و ضو گرفتنه میری و براش مسح پا می کشی!! خلاصه اینکه باباحجت و خاله مهسا حسابی بهت خوش میگذرونند. همینجا از طرف خودم و تو صمیمانه ازشون تشکر میکنم. دو ب رو...برو... وایسا...وایسا ... میدو...
نویسنده :
مامان مونا
1:35